در زمان بیست و پنجم اسفند، روز پایان سرایش شاهنامه، مهمترین پرسشی که میتوان مطرح کرد این است که چرا باید از زبان فارسی پاسداری کنیم و چرا فردوسی برای زنده ماندن این زبان خود را به آب و آتش زد و آن رنج را به جان خرید. چه این بیت «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی» از فردوسی باشد چه نباشد و چه این رنج، بیست و پنج ساله بوده یا سی و یا سی و پنج سال طول کشیده باشد، مهم این است که حکیم توس، به خوبی اوضاع را دریافته بود و کاری کرد کارستان.
او میدانست زبان، پایه و بنیان فرهنگ است و ادامه فرهنگ و منش ایرانی، جز به ماندگاری زبان فارسی ممکن نخواهد بود. ازاین رو، کاری که فردوسی کرد، درکنار بازتاباندن تاریخ ایران و فرهنگ نیاکانی ما و انبوهی از خرده فرهنگهایی که در دل شاهنامه آمده است، هویت دادن به زبان فارسی و جان بخشیدن به آن بود.
او به فرزانگی دریافته بود که این فرهنگ و تاریخ بر دوش زبان ایستاده است و اگر زبان فارسی آسیب ببیند و بمیرد، هیچ نشانی از آن در تاریخ و فرهنگ نخواهد ماند. او به نیکی دریافته بود که ماندگاری ایران در مفهومی گسترده، با حفظ زبان فارسی ممکن است و همه اقوام و گویشهای ایرانی در این سپهر فرهنگی قرار دارند و با حفظ گویش و زبان خود، در دنیای فرهنگی و تاریخی بزرگ تری به نام تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی جای دارند و در سایه این موهبت «همزبانی» پیوندی درازنا با تاریخ خواهند داشت.
هویت ما در زمین زبان فارسی بالیده و رشد کرده است و در کشاکشهای تاریخی، این زبان فارسی بوده که، چون خونی در مویرگهای ایران جاری بوده و حیات و زندگی را معنا بخشیده است. فردوسی خود هم این دیدگاه را داشت که با این زبان و این سخن و واژه و کلام، هدفی جز رستگاری ایرانیان و بلکه انسان نداشت:
جهان کرده ام از سخن، چون بهشت
از این بیش تخم سخن کس نکشت
به همین دلیل است که شاهنامه را باید فراتر از یک منظومه دید و آن را تجلیگاه ملیت، وحدت و اخلاق انسانی به شمار آورد. این زبان توانست پس از فردوسی، ظرفیتهای فراوان فرهنگی را بیافریند و چه در نثر و چه در شعر و چه دانش و علم، فصلی درخشان را رقم بزند. به راستی درخشندگی علم و دانش و ادبیات پس از فردوسی را باید مدیون پایه ریزی فرهنگی و احیای زبان فارسی به دست این پیر فرزانه توس دانست.
این است که تداوم این هویت جز به پایندگی زبان فارسی ممکن نیست و به تعبیر علی معلم دامغانی: «هویت با ویران شدن زبان، از بین میرود و تا شاهنامه هست زبان فارسی هم زنده خواهد ماند.» ازاین رو بیست و پنجم اسفند، روز پایان سرایش شاهنامه نیست که در واقع روز آغاز سرایش زبان و فرهنگ و منش و تاریخ ایرانی است. به ظاهر فردوسی به کارش پایان داد، اما در اصل پنجرهای گشود و افقی روشن را پیش چشم ما نمایان کرد.